حنانه و سالی که گذشت...
کمتر از ده روز مونده به تولد دخترم. چقدر زود گذشت والبته پر از شادی استرس گریه بی خوابی واکسن زدن و کارهای جدیدی که دخترم یاد گرفت و انجام داد. در آوردن صداهای مبهم و خنده دار و در آوردن ادای حرف زدن تو سه ماهگی. غلتیدن و قهقهه زدن و خوردن پاهات توی چهار ماهگی و سوراخ کردن گوشهات. گرفتن اجسام با دوتا دستات و بلند کردن شکمت از روی زمین و تمرین چهار دست وپا رفتن چرخیدن مثل عقربه های ساعت و چنگ زدن زمین و تلاش برای حرکت به جلو توی پنج ماهگی. اوایل شش ماهگی هم سینه خیز رفتی و تونستی تقریبا بدون کمک بشینی البته یکی از دستهات رو تکیه گاه می کردی. اما هفت ماهگی با گفتن "ماما" شروع شد و فردای اون روز چهار دست و پا رفتی. چند روز بعد هم کاملا نش...
نویسنده :
مامانی و بابایی
22:33