دندان در آوردن حنانه و دنیا اومدن کیمیا ...

چند روزی بود که برای تعمیرات تاسیسات، خونه حسابی به هم ریخته بود و نتونستیم به وبلاگ دخترمون سر بزنیم. بابایی هم تو محل کارش به دلیل جابجایی به اینترنت دسترسی نداشت. تو این چند روز هم اتفاقات خیلی قشنگی افتاد. یکیش دندون در اوردن عسل خانمی ما بود. هر روز صبح که از خواب بیدار می شدم به لثه های دخترم نگاه می کردم ببینم دندون در آورده یانه؟ پنجشنبه 17 شهریور بود که صبح حنانه خانم انگشتم رو گاز گرفت و همون موقع بود که احساس کردم یه چیز تیز خورد به انگشتم و دو روز بعد هم آش دندون خانمی رو پختیم. البته هنوز روی لثه ی حنانه جون فقط یه شکاف دیده میشد و دندونش قابل رویت نبود اما حالا که تقریبا یک هفته میگذره موقع خندیدن دندون سمت چپ پایین کاملا معلومه. موقع غذا خوردن هم دندونش به قاشق می خوره و صدا میده.                                                            

 یکی دیگه از اتقاقات قشنگ هفته گذشته به دنیا اومدن نی نی عمه بود. روز جمعه ساعت تقریبا 2 بعد از ظهر بود که عزیز زنگ زد و گفت نی نی کوچولوی عمه به دنیا اومده و ما هم بعد از یک روز نگرانی کلی خوشحال شدیم و خدا رو شکر کردیم که هردوشون سالم هستن. بالا فاصله هم رفتیم دیدنشون. یه دخمل ناز و توپولی و البته مثل همه بچه ها موقع تولد کلی باد داشت اما حالا بادش خوابیده و نازتر شده اما حنانه  وقتی میبینه عزیز یا عمه کیمیا رو بغل می کنن کلی عصبانی می شه و حتی با عزیز قهر کرد. شوهر عمه هم دو روز بعد با کلی دلتنگی رفت ماموربت و ما سعی می کنیم بیشتر به عمه و نی نی سر بزنیم تا کمتر دلتنگ بشن و دعا می کنیم عمویی هرچه زودتر برگرده.                                                              

    از خدا می خواهیم که همه کوچولو ها در کنار خانواده هاشون سالم و خوشبخت باشن و خدا به همه مامان باباها نی نی سالم بده. انشاالله...