مادرانه برای گلم حنانه...
سلام گل مامان. الان که شروع کردم به نوشتن ساعت 4:30 صبح و تقریبا 4 ساعت مونده به تحویل سال. تو مثل فرشته ها خوابیدی (البته بعد از اینکه کلی به من کمک کردی تو جارو کردن خونه) و همین طور که نگاهت می کردم یاد خاطرات قشنگی که تو سال گذشته با دخترم داشتم افتادم. روزهای اول تولدت همیشه و همیشه برام شیرین ترین و بهترین روزهای زندگیم بودن و خواهند بود و شیرینش هرگز برام کم نشد بلکه با تو هر روز بیشتر شد. اولین باری که غلتیدی خیلی ذوق کردم اما وقتی راه رفتی تو آغوشم گرفتم بوسیدمت و حس کردم دخترم دیگه موجودی نیست که همیشه به من متکی باشه بلکه یه همراه برای همیشه منه. هیچ وقت یادم نمی ره وقتی برای اولین بار تیزی دندون صدفیت رو روی انگشتم حس کردم چقدر خوشحال شدم و به بابایی زنگ زدم و این خبر خوش رو بهش دادم و اولینهای زیادی که با هرکدوم چه ذوقها که نکردیم مثل گفتن ماما یا اینکه وقتی مهر نماز مارو بر می داشتی و مثل ما سجده می کردی.
خیلی دوستت دارم عزیزم و امیدوارم همیشه اونی باشی که خدا دوست داره . به هر حال امسال هم با همه خوشیها و اندک تلخیها گذشت و فقط موند خاطراتش. برای همه دوستای نی نی وبلاگی و نی نی هاشون آرزوی سلامتی و سعادت در سال نو دارم و همینجا سال نو رو به همه تبریک می گم. به همسرم هم می گم علی عزیزم دوستت دارم و عیدت مبارک ...
به امید سالی پربار
به امید خدا...