شروع خاطرات صورتی حنانه...
از روزی که فهمیدیم خدا قرار یه فرشته کوچولو بهمون بده ، قرار گذاشتیم برای گلمون بنویسیم و تا حالا هم برای حنانه خانوم تو دفتر خاطراتش می نوشتیم (البته مامانی بیشتر) اما از دیشب که با نی نی وبلاگ آشنا شدیم دیدیم چه بهتره که اینجا هم میشه برای حنانه عسلمون بنویسیم و هم عکساشو بزاریم تا دوستان و فامیلایی که دلشون از دوری نی نی ما یه ذره شده ( علی الخصوص دختر خاله اش حدیثه ) از دور و نزدیک هم همه بتونن ببیننش ! به امید روزی که حنانه خودش این مطالبو بخونه و عکساشو ببینه و بدونه ما چقدر دوستش داشتیمو داریم و همه ی زندگی ماست. و حتی نظرات شما عزیزان رو هم راجع به خودش بدونه ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی