وقایع بهمن ماه...
سلام ما اومدیم با یه تاخیر طولانی به دلایل زیاد اول اینکه معمولا بیشتر بابایی برای حنانه می نوشت و یا اینکه با هم می نوشتیم و حالا که به آخر سال نزدیک می شیم آقای شوهر سرش خیلی شلوغه و معمولا تا غروب می مونه شرکت و جلسه و... و دوم اینکه مشغول پروژه خونه تکانی بودیم و تقربا یک هفته ای هم خونه نبودیم( آخه از فرش و پرده و... خبری نبود) و البته یه کم هم تنبلی.
مهمترین و قشنگترین روز و خاطره بهمن ماه مربوط میشه به عشقم علی عزیزم. آخه 19 بهمن تولد گلمه روزی که من اون روز رو از روز تولد خودم هم بیشتر دوست دارم. غروب با دخترم رفتیم و کیک تولد بابایی رو گرفتیم . علی هم طبق معمول این روزها و بر خلاف میلش شب تولدش تا غروب شرکت بود و جلسه... و وقتی اومد خونه یه جشن تولد کوچولو گرفتیم.
راستی صبح همون روز واکسن یک سالگی حنانه عسل رو هم زدیم البته با یک ماه تاخیر به دلیل سرماخوردگی و نکته جالب این بود که موقع واکسن زدن حنانه تو بغل من می گفت بابا.
یه اتفاق خوب دیگه هم افتاد و اینکه جمعه صبح 22 بهمن نفیسه چشمای قشنگش رو به این دنیا باز کرد دختر خاله حنانه و خواهر کوچولوی حدیثه خانم.
امیدوارم دیگه اینقدر تاخیر نداشته باشیم همه دوستان رو به خدای بزرگ می سپارم و یاد آوری میکنم که تو خرید سال نو به یاد بچه هایی باشیم که شاید به دلیل پاره بودن لباسهاشون دوست ندارن که عید و سال نو از راه برسه!!!!!!!!!!!!!