حنانه و مسافرتی دیگر...
روز 5 شنبه سیزدهم مرداد با عمو رسول اینا رفتیم روستای دایی بهرام (= سنگ ستان ) افطار اونجا بودیم جای همه خالی هوای خوب و خنکی داشت و پر از لواشک های ترش دست ساز زن دایی بود که حنانه خانم خیلی خوشش اومده بود و به همش زبون می زد و صورتشو به نشونه ی ترش بودن جمع می کرد اما ول کن اونا نبود ! البته بابایی کمی نگران حشرات موزی بود که مامانی تدبیر کرده بود و با خودش حشره کش برقی آورده بود و حنانه شب با آرامش خوابید ،
روز جمعه هم یه سر به باغ دایی زدیم و رفتیم چشمه کلی آب بازی کردیم البته حنانه اونجا با یه نی نی دیگه یعنی آروین (=پسر عمو رسول حدود یکسال از حنانه بزرگتره ) همش در حال سر و صدا و رقابت بودن ! جمعه غروب هم دسته جمعی برگشتیم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی