دلنوشته مامانی...
امروز سالگرد عقدمونه. وقتی صبح از خواب بیدار شدم و سالهایی رو که با علی بودم رو شمردم باورم نشد و دوباره با انگشتام شروع کردم به شمردن و مطمئن شدم و چند لحظه خشکم زد. هفت سال مثل برق و باد گذشت با تمام دلتنگیها و بی قراریها و شادیها. هرچی بود گذشت با کلی خاطرات تلخ و شیرین. تلخیهایی از جنس دلتنگی و شیرینیهایی با طعم عشق.
عزیزانی که از جمع ما رفتن با تمام خاطراتی که برامون گذاشتن و البته کوچولوهایی که به جمعمون اضافه شدن و جاهای خالی رو پر کردن. فرشته کوچولویی که حاصل عشق ماست و از روزی که اومد همه چیز عوض شد. امیدوارم گذشت ایام رنگ عشقمون رو مات و کدر نکنه واین ما هستیم که باید نقاش زندگی و ذهن همسرمون باشیم و امیدوارم بتونیم الگوی خوبی برای حنانه عزیز باشیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی